لطیفه ی فارسی بازبان اول طلبگی

انا اگوی هذه الطیفة التكرارية عليكم اللذي هؤ من

 العجائــب الرؤزگار.روزأ فيل من الفيلات الگندة

 خرج من الخانة وكردحملة بالمؤاریچ<جمع

 مکسر مورچه>والمواریچ رفتوا الئ پشته علی

 الزمین امابقی مورچة من المواريچ هذا الفریاد:

 

الخفش کن الخفش کن، دمش بگیر  و الچپش کن

جوكهاي با حال

با تأمل بيشتر بخوان شايد خدا تورا بخنداند

یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی ؟ میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم
اینها را هم میشود خورد
این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی.


ادامه ی مطلب فراموش نشه

ادامه نوشته

چقدر خنده داره

چقدر خنده داره !

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره!

چقدر خنده داره !

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره !
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره!

..............

شکلک های محدثه

ادامه نوشته

صرفاُ جهت خنده

بخاطر اينكه نگيد طلبه ها خشكند

( اين پست را اختصاص ميديم به چند لطيفه)

چندتا لطيفه بگيم كه غيبت هم داخلش نباشه

 

ا. . . . یکی از مردها گفت : من پسری دارم که * کشیش *است. هرجا که میرود مردم او را "* پدر*" خطاب میکنند.

 مرد دوّم گفت : من هم پسری دارم که * اسقف* است و وقتی جایی میرود مردم به او میگویند  *سرورم* !

مرد سوم گفت :  پسر من * کاردینال * است و وقتی وارد جایی میشود مردم او را * عالیجناب* صدا میکنند.

 مرد چهارم گفت : پسر من * پاپ * است و وقتی جایی میرود او را * قدیس بزرگ * خطاب میکنند!

زن حاضر در جمع نگاهی به مردان کرد و گفت :

من یک * دختر * دارم با  178 سانت قد، زیبا چهره ، و قتی وارد جایی میشود همه میگویند: "*

 خدای من*"!!!!!!!!. 

اگه ميخواي هنوز شاد باشي

انگنشت اشارت را فشار بده

  

ادامه نوشته