امان از حرف مردم
می خواستم به دنیا بیام در یک بیمارستان معمولی،پدر بزرگم به مادرم گفت:فقط بیمارستان خصوصی.مادرم گفت:چرا؟گفت:مردم چی میگن؟!!
*می خواستم مدرسه برم،مدرسه سر کوچه مان.مادرم گفت:فقط مدرسه غیر انتفاعی!پدرم گفت:چرا؟مادرم گفت:مردم چی میگن؟!!!
*به رشته انسانی علاقه داشتم.پدرم گفت:فقط ریاضی!گفتم:چرا؟گفت:مردم چی میگن؟!!!
*می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه زندگیم کنم.پدر و مادرم گفتند:مگر از روی نعش ما رد بشی!!گفتم:چرا؟گفتند:مردم چی میگن؟!!!
*می خواستم به اندازه ی جیبم در یک گوشه شهر اتاقی اجاره کنم.مادرم گفت:وای بر من!!گفتم:چرا؟گفت:مردم چی میگن؟!!!
*می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم،در حد وسعم،تا عصای دستم باشه.زنم گفت:خدا مرگم بده!!گفتم:چرا؟گفت:مردم چی میگن؟!!!
*می خواستم بمیرم.بر سر قبرم بحث شد!پسرم گفت:پایین قبرستان.زنم جیغ کشید.دخترم گفت:چی شده؟؟گفت:مردم چی میگن؟!!!
*مردم...برادرم برای مراسم ترحیم مسجد ساده ای در نظر گرفت.خواهرم اشک ریخت و گفت:مردم چی میگن؟!!!
*از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند،اما برادرم گفت:مردم چی میگن؟!!!...خودش سنگ قبری برام سفارش داد که عکسم رو روش حک کردند!
*حالا من اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و وتمام سرمایه ام برای ادامه زندگی جمله ای بیش نیست:مردم چی میگن؟!!!
مردمی که عمری نگران حرف هایشان بودم،لحظه ای نگران من نیستند...
و چه زود فراموشم کردند...!
حالا میفهمم که عمری اشتباه میکردم و همه جا باید میگفتم:
خدا چی میگه....!امام زمانم چی میگه! قرآن چی میگه!
چه حرامها بخاطر اینکه مردم پشت سرم حرف نزنن انجام دادم...
چه کارهایی که حتی خودمم دوست نداشتم انجامشون بدم ولی بخاطر حرف مردم...!
کاش به خدا اعتماد میکردم...کاش برا خدا زندگی میکردم نه برا مردم...
مردم که هرکار کنی پشت سرت حرف میزنن...
ولی افسوس که دیر فهمیدم...دیر فهمیدم....
رفقا شماچی؟!!!
شما توی زندگیتون این مهمه که خدا چی میگه یا مردم؟!!
طوری لباس میپوشید که خدا بپسنده یا مردم؟!!
طوری مجلس عروسی میگیرید که خدا بپسنده یا مردم؟!!
طوری فکر میکنید که خدا بپسنده یا مردم خوششون بیاد؟!!
و...نظرتون چیه؟!!!!
باسلام از اینکه اوقات خود را در این وبلاگ سپری میکنید خوشحالیم ما گروهی از طلاب جوان اصفهان هستیم که هدف از ساختن این وبلاگ،پاسخگویی به سوالات مردم است